آهای بی وفا
انگشتانت را بر دیوار تنهایی ام بکش
حتی کوتاه
میخواهم ضخامتش را حس کنی
بعد از رفتنت هیچ کس
همصحبت دل من نشد
نویسنده : baran تاریخ : 29 / 3 / 1392برچسب:,
.
آهای بی وفا
انگشتانت را بر دیوار تنهایی ام بکش
حتی کوتاه
میخواهم ضخامتش را حس کنی
بعد از رفتنت هیچ کس
همصحبت دل من نشد
عده ای مثل قرص جوشانند…
در لیوان آب که بیاندازیشان طوری غلیان کرده و کف می کنند که سر می روند…
اما کافی است کمی صبر کنی بعد می بینی که از نصف لیوان هم کمترند
سختته نفس بکشی ، گریه کن سبک تر بشی
بی دلیل رفت حق داری که دورتو قفس بکشی
بی گناه کریه کن ، هی بگو آه ... گریه کن
صبــ ــر کـــردن دردناک است و فرامـــوش کردن دردناک تــــر ولـــ ــی دردنـ ــاک تــر از همهــ ایــن است که "ندانی باید صبرکنی یا فراموش"
وَقتــــ‗__‗ــــی دِلتَــــ‗__‗ـــنگَم..
بَُشــــ‗__‗ــــقاب ها را نِِمی شـــ‗__‗ــــکَنَم..
شیــــ‗__‗ــــشه ها را نِمــــ‗__‗ــــی شکَنَـ_ـم..
غــــ‗__‗ـــرورَم را نِمـ_ـی شکَــــ‗__‗ــــنَم..
دِلَــــ‗__‗ـــت را نِمـ_ـی شکَـــ‗__‗ــــنَم..
دَر این دِلتَنــــ‗__‗ــــگی ها زورَم به تَنــــ‗__‗ــــها چیزی که میـــ‗__‗ــــرِسَد..
این بُغضِ لَعنَتـــ‗__‗ـــی استــــ..
سکــــوتــــــــ …
رســا تــرین فــریــاد یک ” زن ” است …
وقتی سکوتـــــ میکند …
وقتی بحث نمیکند …
وقتی برای بهـ کرسی نشاندن عقایدش تلاش نمیکند …
بــفــهــم ..!
کهـ واقعــآ آسیب دیدهـ است …
خدا قسمت داشتنت را از من گرفت ..... گمانم .....
کسی بیشتر از من دعا کرده بود .....
تنــــــــــهااااا بودن قدرت میخواهد واین قدرت را کسی به مــــــــن دادکه میگفت تنهایت نمیگذارم. . .
دیگر از این شهر…
میخواهم سفر کنم…
چمدانم را بسته ام…
اگر خدا بخواهد امروز میروم…
نشسته ام منتظر قطار…
اما نه در ایستگاه…
روی ریل قطار ...
من خیلی وقته کارت قرمزمو گرفتم …
فقط دارم آروم آروم زمینو ترک میکنم واسه وقت کشی !
هــر کــس از ایــن دنـیــا چـیـزی بـرمـیـدارد …
من امـا فـقـطـ ؛
دسـتـــ بــرمــیــدارمــ !
خدایــــــــــــــــــا …
به حد کافی خیال بافتم …
و تنم کردم …
یه کم واقعیت شیرین …
لطفا …
یــادش بخیــر
چــه قــرارهــا داشتیـــم !
بــا رفــتن تــو بــود کــه بیقــرار شــدم …
فقط غروب جمعه نیست که دلگیر است ؛ کافیست دلت گیر باشد …
فارغ از هرگونه آز و ناز میخواهم تو را
گر نباشم در جهان هم باز میخواهم تو را
در انــتظــار هیــچ کــس نــیســتم
اما
هــنوز وقــتی نــویز مــوبایل روی اسپــیکر مــی افتد
دلــم می لرزد
شــاید تـو بــاشی…..!
سکــــوتــــــــ …
رســا تــرین فــریــاد یک ” زن ” است …
وقتی سکوتـــــ میکند …
وقتی بحث نمیکند …
وقتی برای بهـ کرسی نشاندن عقایدش تلاش نمیکند …
بــفــهــم ..!
کهـ واقعــآ آسیب دیدهـ است …
من عاشقه اين متنم پسر: ضعیفه!دلمون برات تنگ شده بود اومدیم زیارتت کنیم! دختر: توباز گفتی ضعیفه؟ ...پسر: خب… منزل بگم چطوره؟ دختر: وااااای… از دست تو! پسر: باشه… باشه ببخشید ویکتوریا خوبه؟ دختر:اه…اصلاباهات قهرم. پسر: باشه بابا… توعزیز منی، خوب شد؟… آشتی؟ دختر:آشتی… راستی گفتی دلت چی شده بود؟ پسر: دلم! آها یه کم می پیچه…! ازدیشب تاحالا. دختر: … واقعا که! پسر: خب چیه؟ نمیگم مریضم اصلا… خوبه؟ دختر: لوووس! پسر: ای بابا… ضعیفه! این نوبه اگه قهرکنی دیگه نازکش نداری ها! دختر: بازم گفت این کلمه رو…! پسر: خب تقصرخودته! میدونی که من اونایی رو که دوست دارم اذیت میکنم… هی نقطه ضعف میدی دست من! دختر: من ازدست توچی کارکنم؟ پسر: شکرخدا…! دلم هم پیچ میخوره چون تو تب وتاب ملاقات توبودم… لیلی قرن بیست ویکم من! دختر: چه دل قشنگی داری تو! چقدر به سادگی دلت حسودیم میشه! پسر: صفای وجودت خانوم! دختر: می دونی! دلم… برای پیاده روی هامون… برای سرک کشیدن تومغازه های کتاب فروشی ورق زدن کتابها… برای بوی کاغذ نو… برای شونه به شونه ات را رفتن و دیدن نگاه حسرت بار بقیه… آخه هیچ زنی که مردی مثل مرد من نداره! پسر: می دونم… می دونم… دل منم تنگه… برای دیدن آسمون چشمای تو… برای بستنی شاتوتی هایی که باهم میخوردیم… برای خونه ای که توی خیال ساخته بودیم ومن مردش بودم….! دختر: یادته همیشه میگفتی به من میگفتی “خاتون” پسر: آره… آخه تو منو یاد دخترهای ابرو کمون قجری می انداختی! دختر: ولی من که بور بودم! پسر: باشه… فرقی نمی کنه! دختر: آخ چه روزهایی بودن… چقدردلم هوای دستای مردونه ات رو کرده… وقتی توی دستام گره می خوردن… مجنون من… پسر: … دختر: چت شد چرا چیزی نمیگی؟ پسر: … دختر: نگاه کن ببینم! منو نگاه کن… پسر: … دختر: الهی من بمیرم… چشات چرا نمناکه… فدای توبشم… پسر: خدا… نه… (گریه دختر: چراگریه میکنی؟ پسر: چرا نکنم… ها؟ دختر: گریه نکن … من دوست ندارم مرد گریه کنه… جلو این همه آدم… بخند دیگه… بخند… زودباش… پسر: وقتی دستاتو کم دارم چطوری بخندم؟ کی اشکامو کنار بزنه که گریه نکنم… دختر: بخند… و گرنه منم گریه میکنماا پسر: باشه… باشه… تسلیم… گریه نمی کنم… ولی نمی تونم بخندم دختر: آفرین! حالا بگو برای کادو ولنتاین چی خریدی؟ پسر: توکه میدونی من از این لوس بازی ها خوشم نمیاد… ولی امسال برات یه کادو خوب آوردم… دختر: چی…؟ زودباش بگو… آب از لب و لوچه ام آویزون شد … پسر: … دختر: دوباره ساکت شدی؟ پسر: برات… کادو… (هق هق گریه
… برات یه دسته گل گلایل!… یه شیشه گلاب… ویه بغض طولانی آوردم…! تک عروس گورستان! پنج شنبه ها دیگه بدون تو خیابونها صفایی نداره…! اینجاکناره خانه ی ابدیت مینشینم و فاتحه میخونم… نه… اشک و فاتحه نه… اشک و فاتحه و دلتنگی امان… خاتون من! توخیلی وقته که… آرام بخواب بای کوچ کرده ی من… دیگر نگران قرصهای نخورده ام… لباس اتو نکشیده ام…. و صورت پف کرده از بی خوابیم نباش…! نگران خیره شدن مردم به اشک های من هم نباش..۰! بعد از تو دیگر مرد نیستم اگر بخندم… اما… تـو آرام بخواب…
شاید آرام تــر می شدم ......... فقــط و فقـــط… اگر می فهمیدی ........... ، حرفهایم به همین راحتــــی که می خوانی نوشته نشده اند....................
زندگی سه چیزش خوبه:
ندونی ودعات کنن...
نبینی ونگات کنن...
نباشی ویادت کنن...
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 1
بازدید کل : 5434
تعداد مطالب : 84
تعداد نظرات : 161
تعداد آنلاین : 1
دریافت کد بارش ستاره از بالای وبلاگ